سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۵۹ ب.ظ
قاضی
اولی نزد قاضی به دومی تهمت قتل زد و چند نفر را به
عنوان شاهد آورد، قاضی رو به متّهم کرد و گفت: تو
قاتلی؟ متّهم با ترس گفت: نه بخدا. قاضی با صدای بلند
گفت: اولی و شاهدان از أهل تو هستند. متّهم سر به زیر
انداخت.
قاضی: تعداد شاهدان زیادند. متّهم: نمی دونم چرا
اینطوری شد. قاضی: باید دلیل بیاری. متّهم: چطور
میتونم برای کاری که نکردم دلیل نکردن بیارم؟ قاضی:
پس إعدام می شی. او را إعدام کردند. بعد از مدّتی
معلوم شد اولی و آنهایی که شهادت دادن قاتل بودند.
به قاضی گفتند: یک بی گناه إعدام کردی؟ قاضی
گفت: من إعدامش نکردم، خودش إعدام شد. قاضی،
اولی و شاهدان را به عنوان شاهدان به صحّت کلام خود آورد.
- ۰۰/۰۳/۲۵